صلح عمومي و تحريم جنگ، شعار فريبنده بهائيت است كه جاذبه عمومي دارد. اين قسمت همراه گزارش نمونههايي از شعار فوق، از تناقضات اين آن با گفتار و کردار سران اين جريان پرده بر ميدارد:
يكم. شعارها
يك. حسين علي نوري درباره ممنوعيت داشتن سلاح مينويسد: «در قرآن و بيانْ حكم تعرض به ساير اديان است! ولي كتاب اقدس ناسخ اين احكام، زيرا سيف به كلي نسخ شده و تعرض به كلي ممنوع گشته؛ حتي مجادله با ساير ملل جائز نيست».(۱) اسلمنت در اينباره مينويسد: «وقتي که بهاءالله ظاهر شدند … فرمودند: إِن تُقتلوا خير لکم من أَن تَقتلوا؛ اگر كشته شويد بهتر از آن است كه بكشيد».(۲)
دو. عباس افندي صلح عمومي را شاهکار بيبديل پدرش دانسته و ميگويد: «جميع ميگفتند: تعاليم حضرت بهاء اللّه في الحقيقه مثل ندارد … ميگفتيم از جمله اين تعاليم … صلح عمومي است، اين در کدام کتاب است».(۳)
او ميگويد: «آرزوي ما وحدت عالم انساني است و مقصد ما صلح عمومي؛ پس در مقصد و آرزو متّحديم و در عالم وجود مسائلي از اين دو مسئله مهمتر نميشود، زيرا وحدت عالم انساني، سبب عزّت نوع بشر و صلح عمومي، سبب آسايش جميع مَن علي الارض؛ لهذا در اين دو مقصد متّحديم و اعظم از اين مقاصد نه … اليوم يک قوّهء عظيمهاي لازم تا اين مقاصد جليله مجري گردد».(۴) او همچنين ميگويد: «عالم محتاج صلح عمومي است؛ تا صلح عمومي اعلان نشود، عالم راحت نيابد».(۵) وي ظهور حسين علي نوري را در مسير اين صلح معرفي ميكند: «در زمانيکه در ايران حرب و جدال بود، حرب بين اديان بود؛ حرب بين مذاهب بود؛ اديان دشمن يکديگر بودند؛ از يکديگر احتراز ميکردند و يکديگر را نجس ميدانستند. حرب بين اقوام بود؛ حرب بين دول بود؛ حرب بين اقاليم بود؛ در همچو وقتي و همچو ظلمتي، حضرت بهاءالله ظهور کرد و آن ظلمات را زائل کرد».(۶)
عباس افندي در تبيين اين شعار ميگويد: «تعليم يازدهم حضرت بهاءالله، صلح عمومي است و تا عَلَم صلح عمومي بلند نگردد و محکمه کبراي عالم انساني تشکيل نشود و جميع امور ما به الاختلاف دُوَل و ملل در آن محکمه قطع و فصل نگردد، عالم آفرينش آسايش نيابد؛ بلکه هر روز بنيان بشر زير و زبر گردد و آتش فتنه زبانه کشد و ممالک قريب و بعيد را مثل خاکستر کند. جوانان نو رسيده هدف تير اعتساف گردند و اطفال مظلوم يتيم و بيپرستار مانند و مادرهاي مهربان در ماتم نوجوانان خويش نوحه و ندبه نمايند؛ شهرها خراب شود؛ ممالک ويران گردد. چاره اين ظلم و اعتساف صلح عمومي است».(۷)
عباس افندي امريكا را نماد صلح دانسته و درباره آن ميگويد: «امريکا ملّت نجيبي است و علمدار صلح در عالم. به جميع آفاق نور افشان است. هيچ ملّتي در آزادگي و فرزانگي و حسن نيت مثل امريکا نيست. ساير ملل تأسيس صلح عمومي نتوانند؛ ولي امريکا الحمدللّه با همه عـالم در صلح و آشتي است و سـزاوار است علم اخوّت و صـلح بين المللي را برافرازد».(۸) او در جاي ديگري ميگويد: «امّا دولت و ملّت امريکا مسلّم است که نه خيال مستعمراتي دارند، نه در فکر توسيع دائره مملکت هستند و نه در صدد حمله بسائر ملل و ممالک»(۹)
عباس افندي ميگويد: «هيأت اجتماعيه بايد محافظه حقوق بشريه نمايد؛ مثلاً اگر کسي بر نفس من تعدّي کند و ظلم و جفا روا دارد و زخم بر جگرگاه زند، ابداً تعرّض ننمايم، بلکه عفو نمايم؛ ولي اگر کسي بخواهد به اين سيد منشادي تعدّي کند، البتّه ردع و منع نمايم. هر چند در حقّ ظالم عدم تعرّض به ظاهر رحمت است؛ لکن در حقّ جناب منشادي ظلم است».(۱۰) او همچنين ميگويد: «اگر نفسي به نفسي ظلمي كند، ستمي كند، تعدي كند، و آن شخص مقابله بالمثل نمايد، اين انتقام است و مذموم است، زيرا زيد اگر پسر عمرو را بكشد، عمرو حق ندارد كه پسر زيد را بكشد؛ اگر بكشد انتقام است. اين بسيارمذموم است، بلكه بايد بالعكس مقابله كند، عفو كند، بلكه اگر ممكن شود، اعانتي به متعدي نمايد. اين نوع سزاوار انسان است».(۱۱)
اشراق خاوري به نقل از عباس افندي مينويسد: «واضح است که انسان چند روزي روي زمين زندگي ميکند و بعد از آن، الي الابد زير آن ميرود؛ قبر ابدي او است. آيا سزاوار است که به جهت اين گورستان ابدي انسان جنگ کند؟».(۱۲)
دوم. تناقضها
در برابر همه زيباييهاي شعار صلح عمومي و تحريم جنگ، آثار بهائيت مملو از تناقضهاي گفتاري، نوشتاري و كرداري فراواني با اين شعار است كه اين قسمت بخشي از آنها را مينمايد:
يك. حسين علي نوري از شعله آتش بودن بر دشمنان مينويسد: «كن کشعله النار علي اعدائي و كوثر البقأ لاحبائي».(۱۳) نوري از ممنوعيت تعرض ميگويد؛ ولي عباس افندي از دستور پدرش براي کتکزدن ديگران گزارش ميدهد: «وقتي جمال مبارك از سليمانيه تشريف آوردند، يك روز توي كوچه تشريف ميبردند با مرحوم آقا ميرزا محمدقلي، يك شخص كباب فروش آهسته گفت: باز بابيها آفتابي شدند! جمال مبارك به ميرزا محمدقلي فرمودند: بزن توي دهنش! ميرزا محمد قلي ريش او را گرفته توي سرش ميزد».(۱۴)
نوري که از صلح سخن ميراند، با تمجيد از دولت روس، او را ايده الله خوانده و چنين مينمايد که لوجه الله از او حمايت کرده است: «در ايامي که اين مظلوم در سجن معذّب بوده سفير دولت بهيه ايده الله تبارک و تعالي بهمّت تمام بر نجات اين مظلوم قيام نمود … حضرت امپراطور اعظم ايده الله تبارک و تعالي لوجه الله حمايت فرمود».(۱۵)
دو. عباس افندي هنگام تبيين اين شعار، آن را بديع ميخواند؛ ولي در جاي ديگري درباره پيشينه آن ميگويد: «جميع كتب الهي و جميع انبياء الهي و جميع عقلاي بشر، جميعاً متحد و متفق بر آن اند كه جنگ سبب خرابي است و صلح سبب آبادي. كل متفق اند كه جنگ بنيان انساني براندازد».(۱۶) او در جاي ديگري ميگويد: «جميع عقلاء بشر جميعاً متّحد و متّفق بر آنند که جنگ سبب خرابي است و صلح سبب آبادي کلّ متّفقاند که جنگ بنيان انساني براندازد … مجرد علم به شيء كفايت نميكند؛ اگر انسان بداند غنا خوب است، غني نميشود و انسان اگر بداند علم ممدوح است، عالم نميشود و انسان اگر بداند عزت مقبول است، عزيز نميشود و علي هذا القياس، دانستن سبب حصول نيست».(۱۷)
در اين باره بايد از بهائيان پرسيد، قبله، بيت العدل و قبور سران شما در فلسطيني است كه پيوسته محل تجاوز، جنگ و خونريزي است؛ شما براي جلوگيري از اين تجاوز و خونريزي چه كرديدهايد؟ آيا تا كنون در زنان و كودكان بيدفاع فلسطيني دفاع عملي كه هيچ، بيانهاي صادر كردهايد؟ يا بر پايه آنچه خواهد آمد، جهانگشايي و كشوركشايي صهيونيستها را ممدوح دانسته و ميستاييد و اين تجاوزها و خونريزيها را لازمه آن ميدانيد.
عباس افندي مينويسد: «جهانگشائي و کشورستاني ممدوح و بلکه در بعضي اوقات جنگ بنيان اعظم صلح است … في الحقيقه اين قهر عين لطف و اين ظلم جوهر عدل و اين جنگ بنيان آشتي است».(۱۸) از اينرو در تأييد دولت عثماني (با آن همه جرم و جنايت و جنگافروزي و كشتار) دست به دعا برداشته و از خدا ميخواهد: «الهي الهي اسالك بتأييداتك الغيبيه و توفيقاتك الصمدانيه و فيوضاتك الرحمانيه ان تؤيد الدوله العلّيه العثمانيه و الخلافه المحمّديه علي التمكنّ في الارض و الاستقرار علي العرش».(۱۹) وي درباره دولت خون آشام انگليس نيز چنين دعا ميکند: «اللّهمّ ايد الامپراطور الاعظم جورج الخامس عاهل انگلترا بتوفيقاتک الرحمانيه و ادم ظلّها الظليل علي هذا الاقليم الجليل…».(۲۰)
سه. آتش اختلاف، دعوا و خشونت ميان بابيانِ ازلي و بهائيان، سپس ميان دو شاخه ثابتين و ناقضينِ از بهائيان پيوسته شعلهور بود. عباس افندي از برچيده شدن بساط جدال پس از ظهور پدرش سخن ميراند؛ ليکن نوري با کاربست اين باور که بر دشمنانم شعله آتش باشي، هم سبب اختلاف ميان بابيان و تبديل شدن آنان به ازلي و بهائي شد؛ هم سبب اختلاف ميان فرزندانش و تبديل شدن بهائيان به ثابتين و ناقضين.
عليمحمد شيرازي، يحيي نوري را به عنوان جانشين خود معرفي كرد. تصوير وصيتنامه عليمحمد نيز در مقدمه کتاب «نقطه الکاف» ارائه شده است؛(۲۱) ولي حسين علي نوري با اعلام ادعاي «من يظهره اللهي» خود را جانشين عليمحمد خواند و رياست برادر كوچكش (يحيي) را نپذيرفت؛ از اينرو ميان دو برادر و طرفدارانشان درگيريهاي شديدي رخ داد. حكومت عثمانى براى پايان دادن به اين درگيريها، حسين علي و پيروانش (بهائيان) را به عكا در فلسطين و يحيي و تابعانش (ازليان) را به قبرس تبعيد كرد.
همچنين طبق وصيتنامه حسين علي نوري، جانشين او غصن اعظم (عباس افندي) و پس از او غصن اکبر (محمد علي افندي) تعيين شده بود: «وصية الله آن كه بايد اغصان (لقب خويشاوندان باب) و افنان (لقب خويشاوندان بهاءالله) و منتسبين، طراً بغصن اعظم ناظر باشند … قَد قَدَّرَ اللهُ مَقامَ الغُصنِ الأكبَرَ بَعدَ مَقامِهِ إنَّهُ هُوَ الآمِرُ الحَكيمُ قَدِ اصطَفَينَا الأكبَرَ بَعدَ الأعظَم … محبت اغصان بر كل لازم … احترام و ملاحظهي اغصان بر كل لازم»؛(۲۲) ليكن پس از مرگ حسينعلي، بين دو برادر (غصن اکبر و غصن اعظم) اختلاف رخ داد و کار به دعوا و ناسزاگويي کشيد. عباس طرفداران خود را ثابتين و طرفداران برادرش محمد علي افندي را ناقضين خواند. در برابر، محمد علي افندي طرفداران خود را موحدين و طرفداران برادر را مشرکين ناميد.
از همه اين مباحث كه بگذريم، احكام بهائيت نيز با اين تعليم ناسازگار است؛ عباس افندي در شعار از عفو ميگويد و انتقام در قتل را مذموم ميخواند؛ ولي در احكام بهائيت آمده است كه اگر كسي خانه ديگري را آتش زد، خودش را (نه خانهاش) را بسوزانيد: «مَن آَحرَقَ بیتاً مُتِعَمِدَاً فَاحرِقوه و مَن قُتِلَ نَفسَاً عامِدَاً فاقتُلوهُ خُذُوا سُنَن الله بأیادي القُدرَة و الإقتِدار ثُمَ اترُکوا سُنَنَ الجاهلین و إن تَحکُموا لَهُما حبساً اَبَدیاً لا بأسَ عَلَیکُم؛ کسی که از روی عمد، خانهی دیگری را بسوزاند، او را بسوزانید و کسی که از روی عمد شخصی را به قتل رسانده، او را بکشید و قوانین پروردگار را با قدرت و توانایی اجرا نمائید و از طریقههای نادانان دوری گزینید و اگر برای آنان حبس ابد اختیار کنید، باز مانعی نخواهد داشت».(۲۳) اين حكم كجا و آن شعار كجا.
قضاوت با شما…
پانوشت
۱. گنجينه حدود و احکام، ص ۲۷۲.
۲. بهاءالله و عصر جديد، ص ۱۹۱: «اگر کشته شويد، خيرش بيشتر از اين است که بکشيد».
۳. خطابات، ج ۳، ص ۷۸.
۴. پيام ملکوت، ص ۵۲.
۵. پيشين، ص ۴۸.
۶. پيشين، ص ۷۲.
۷. خطابات، ج ۲، ص ۱۵۰.
۸. بهاءالله و عصر جديد، ص ۲۷۱.
۹. خطابات، ج ۲، ص ۶۹
۱۰. مفاوضات، ص ۱۸۹.
۱۱. پيشين، ص ۱۸۶ ـ ۱۸۷.
۱۲. پيام ملکوت، صص۱۰۴ ـ ۱۰۵.
۱۳. ادعيه حضرت محبوب، لوح احمد: «بر دشمنانم مانند شعلهي آتش باش و براي دوستانم كوثر».
۱۴. خاطرات حبيب، ج ۱، ص ۲۶۶.
۱۵. قرن بديع، صص ۲۲۷-۲۲۸.
۱۶. خطابات، ج ۲، ص ۹۹.
۱۷. خطابات، ج ۲، ص ۹۹ ـ ۱۰۰.
۱۸. بهاءالله و عصر جديد، ص ۱۹۴.
۱۹. مکاتيب، ج ۲، ص ۳۱۲: «خدايا خدايا تو را به تأييدات پنهاني و توفيقات صمداني و فيوضات رحمانيت خواستارم كه دولت سربلند عثماني و خلافت محمدي را مؤيد فرمايي و در زمين مستقر و مستدام داري ».
۲۰. پيشين، ج ۳، ص ۳۴: «پروردگارا امپراتور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفيقات رحمانيت مويد بدار و سايهي بلند پايه او را بر اين اقليم جليل (فلسطين) پايدار ساز».
۲۱. نقطة الکاف، مقدمه، ص (۱۹) له ـ لد.
۲۲. مجموعه الواح مبارکه، ص ۴۰۰ ـ ۴۰۳.
23. اقدس، ص ۱۸.
در فضاهاي زير ميزبان شما هستيم:
https://eitaa.com/bahaiat
https://instagram.com/bahaiat
https://bahaiat.org/
Leave a Reply