نقد بداعت كلامي بابيت و بهائيت

بداعت كلامي بابيت و بهائيت

بهائيت، آموزه خاتميت را ابداع علماي اديان مي‌داند و چنين مي‌نمايد که هر ديني تاريخ مصرفي دارد که پس از گذشت آن تاريخ، اين ديانت نه تنها سودمند نيست، بلکه همچون داروي تاريخ مصرف گذشته، بيماري‌زا و خطرآفرين است؛ بنابراين مي‌بايست بر اساس مقتضاي زمان، دگرگون شود.

عباس افندي(معروف به عبدالبهاء، دومين سرکرده بهائيت) درباره بديع بودن بهائيت مي‌گويد: «اين عصر، عصر حقيقت است افکار پوسيده هزاران ساله منفور عاقلان با هوش و عالمان پر جوش و خروش. در اين قرن عظيم جميع اصول قديمه پوسيده به کلّي متروک شده در هر خصوص افکار جديده به ميان آمده؛ مثلاً معارف قديمه متروک معارف جديده مقبول، سياسيات قديمه متروک سياسيّات جديده مقبول، علوم قديمه به کلّي متروک علوم جديده مرغوب، آداب قديمه فراموش شده آداب جديده به ميان آمده، مشروعات جديده و اکتشافات جديده و تحقيقات جديده و اختراعات جديده حيرت بخش عقول گرديده، جميع امور تجدّد يافته؛ پس بايد که حقيقت دين الهي نيز تجدّد يابد. تقاليد به کلّي زائل شود و نور حقيقت بتابد. تعاليمي که روح اين عصر است، ترويج گردد و آن تعاليم حضرت بهاءاللّه که مشهور آفاق است و نفثات روح القدس است؛ از جمله تحرّي حقيقت که بايد به کلّي تقاليد را فراموش کرد و سراج حقيقت را روشن نمود … هر چيز تجدّد يافته است؛ البتّه بايد تعاليم ديني نيز تجدّد يابد.» (مكاتيب، ج۳، ص ۳۳۱-۳۳۴)

بر اين اساس آنان آموزه‌هاي اديان و مذاهب گذشته را پوسيده و منفور مي‌شمارند و تعاليم علي‌محمد شيرازي (معروف به باب، سرکرده بابيت) و حسين‌علي نوري (معروف به بهاء الله، سرکرده بهائيت) را جديد، تازه و نو معرفي مي‌کنند. حسين علي نوري درباره بداعت آموزه‌هايش مي‌نويسد: «اگر گفته شود که آنچه در ظهور بديع ظاهر از قبل نبوده و کل بديع است، اين قول هم صحيح و تمامست.» (الواح مبارکه، 87) عباس افندي نيز آموزه‌هاي پدر خود (حسين علي نوري) را شاهکاري بي‌بديل مي‌خواند.(مكاتيب، ج۳، ص ۷۸)

سابقه آموزه‌ها و ادعاهاي کلامي بابيت و بهائيت را مي‌توان در جريان‌هاي پيش از آنان پيگيري کرد كه براي نمونه به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود:

الف. ادعاهاي پي در پي

علي‌محمد شيرازي و حسين‌علي نوري ادعاهاي بسياري را داشته‌اند. شيرازي از بابيت، مهدويت و نبوت آغاز کرد و به الوهيت رسيد. نوري نيز از ادعاهايي همچون نبوت و الوهيت سخن راند.

شيرازي ادعاي بابيت و حكم كردن بر اساس قرآن را توجيه كرده و چنين مي‌نمايد كه ادعاهاي پلكاني او پوششي براي جلوگيري از اضطراب مردم از دين جديد است.(۱) بهائيان نيز با بهره‌گيري از اين توجيه، تبليغ را تدريجي خوانده و پي‌در پي بودن ادعاهاي او را توجيه مي‌کنند.

ديرينه اين ادعاهاي پلکاني به جريان‌هاي انحرافي پيش از بابيت و بهائيت بازمي‌گردد:

شهرستاني (از ملل و نحل نويسان) فرقه مغيريه را با دو ادعاي پي‌در‌پي (امامت، سپس نبوت) مغيرة بن سعيد گزارش مي‌کند.(۲) بغدادي (از فرقه‌پژوهان) باور پيروان مغيره بن سعيد العجلي به امامت و مهدويت مغيره، سپس ادعاي نبوت او را گزارش مي‌كند.(۳)
شخصي به نام ابومنصور در زمان امام باقر(ع) براي ايشان تبليغ مي‌کرد و مدعي بود وصي آن حضرت است و پس از شهادت ايشان، مدعي شد که امامت به او واگذار شده است؛ ولي پس از اندکي مدعي نبوت شد.(۴)

ابوالخطاب (از غاليان عصر امام صادق(ع)) ازجمله مدعيان نيابت و وصايت امام صادق(ع) بود؛ ليکن پس از آن‌که از سوي آن حضرت طرد شد، چنين تعليم مي‌داد که در هر دوري دو پيامبر هست: يکي ناطق و گويا و ديگري صامت و خاموش. بر اساس تبيين او در دور امام صادق(ع) نيز آن حضرت پيامبر ناطق و ابوالخطاب پيامبر صامت بوده است،(۵) ازاين‌رو ابوالخطاب از ادعاي بابيت و وصايت به ادعاي نبوت منتقل شد.

قرامطه در دوران اسماعيليان نخستين محمّد بن اسماعيل را امام مهدي، قائم و پيامبر مي‌دانستند؛(۶) ليکن عبيدالله (بنيانگذار خلافت فاطمي، م۳۲۲ق) بر خلاف اسماعيليان نخستين، منتظر بازگشت فرزند اسماعيل به عنوان «مهدي موعود» نماند؛ بلکه براي خود و پدرانش (رهبران قبلي) مدعي امامت شد.(۷) بر پايه اين ادعا روشن شد که سران مرکزي اين جريان براي امنيت خود، مردم را فريفته و به عنوان حجت امام قائم (محمّد بن اسماعيل) حضور داشته و دعوت خود را به نام او طرح و معرفي مي‌کردند و براي پوشش از اسامي مستعار بهره مي‌بردند و پيروان از راه حجت مي‌توانستند از فرامين امام قائم اطلاع يابند.(۸) اين ادعا دقيقاً همان تدريجي بودن امر تبليغ است که شيرازي گفت و بهائيت آن را بازگو مي‌کند.

فضل‌الله نعيمي حروفي مدعي بود که همچون حضرت آدم(ع) و حضرت عيسي(ع) و حضرت محمّد(ص) خليفه خدا است و همه آرمان‌هاي صوفيان و شيعيان درباره نجات عالم بوسيله خون، در او جمع است؛ همچنين ادعا داشت که مهدي موعود و خاتم اولياء و پيامبر و خدا است.(۹) درباره ادعاهاي پي در پي محمود پسيخاني نيز گزارش شده است كه وي شاگرد فضل‌الله نعيمي استرآبادي و مردي دانشمند و از دين‌آوران و مدعيان مهدويت يا نبوت به معناي خاص آن بود.(۱۰)

محمّد بن فلاح مشعشع گاه از ادعاهايش کاسته و خود را جانشين امام دوازدهم(عج) مي‌شمارد و زماني منتظر فرصت مناسب بود تا دعوي خود را به مهدي‌گري، پيامبري (۱۱) تا خدايي تبديل کند. از «کلام المهدي» او پيداست که مشق قرآن‌سازي مي‌کرده است.(۱۲)

يک. بابيت

علي‌محمّد شيرازي ادعاهاي خود را با «بابيت» مهدي موعود(عج) آغاز کرد.(۱۳) «باب» لقبي بود که در تشکيلات سياسي ـ مذهبي اسماعيليه به واسطه ميان امام و مردم (حجت) گفته مي‌شد. صاحب اين لقب، همراه و رازدار امام و امانت‌دار او بود و جايگاهش پس از امام قرار داشت.(۱۴)

همچنين نصيريان (پيروان محمّد بن نصير نميري) معتقد بودند که هر يك از ائمه اطهار(ع) يک «باب» دارد؛ بر اين اساس از سلمان با لقب «باب» در تثليث «عمس» نام مي‌بردند.(۱۵)

ممكن است دستور علي‌محمّد شيرازي به افزودن جمله «اشهد أن علياً قبل نبيل باب بقيه الله»(۱۶) به اذان، الگوگرفته از فرمان فضل الله استرآبادي باشد که به حروفيان دستور داد جمله «اشهد ان لا اله الا فضل‌الله» در شهادت به الوهيت وي به اذان اضافه کنند.(۱۷)

دو. مهدويت

بهائيان مدعي هستند که شيرازي ادعاي مهدويت داشت(۱۸) و با اثبات اين ادعا، در پي اثبات بشارتش بر نبوت نوري هستند؛ هر چند او پيوسته از بابيت خود براي محمد بن الحسن سخن گفته و در انتظار ظهور آن حضرت بوده است.(۱۹) به هر حال اگر او مدعي چنين جايگاهي بوده باشد، ادعاي تازه‌اي نيست و مدعيان بسياري پيش از او بوده‌اند که ادعاي مهدويت داشته‌اند:

تاريخ جريان‌هاي اسماعيليه مدعيان دروغين بسياري را در حوزه مهدويت معرفي مي‌کند؛ اسماعيليان خالصه (واقفه) اسماعيل فرزند امام صادق(ع) را مهدي مي‌انگاشتند(۲۰) و مبارکيه و در پي آن، قرامطه محمّد فرزند اسماعيل را مهدي و قائم موعود خوانده و به ناميرايي او باور داشتند. (۲۱) عبيدالله مهدي نيز پس از جدايي از جريان قرامطه، خود را «مهدي غائب» و «امام قائم منتظر» خواند(۲۲) و فرزندش محمّد را در نقش «امام منتظر» و «صاحب الزمان» جانشين خود ساخت و به وي لقب «قائم» داد.(۲۳) قرامطه با رد ادعاي «عبيد الله» جوان ايراني به نام «زکريا» را به عنوان مهدي پذيرفتند و به پيروي از او برخاستند.(۲۴)

فضل‌الله نعيمي استرابادي نيز از جمله مدعياني بود كه خود را دوازدهمين امام شيعه و مهدي موعود معرفي مي‌کرد.(۲۵) محمود پسيخاني نيز خود را مهدي موعودي معرفي مي‌کرد که پيامبر اسلام(ص) به آمدنش مژده داده بود. (۲۶)

همچنين سيد محمّد مشعشع از مهدويت خود سخن مي‌راند و وعده نزديکي ظهورش را مي‌داد. (۲۷) در اخبار وعده‌هايش نوشته‌اند: «سخن از مهدي‌گري رانده و به خويشان و کسان خود وعده مي‌داد که ظهور کرده و سراسر گيتي را خواهم گشاد و شهرها و کشورها را بکسان خود تقسيم خواهم کرد.» (۲۸) وي در پي اين ادعا، کتابي به نام «کلام المهدي» نيز نوشت (۲۹) که بررسي آن بسياري از پرسش‌هاي موجود درباره چگونگي تبديل ناگهاني مدعي مهدويت به نبوت و آوردن کتاب مقدس جديد را پاسخ مي‌دهد.(۳۰)

سه. نسخ اسلام و ادعاي نبوت

شيرازي در کتاب «بيان عربي» از لزوم وجود حجت الهي و کتاب آسماني در هر عصر و زمان مي‌نويسد و مدعي است که در سال ۱۲۷۰ق، او حجت الهي و کتابش (بيان) مصحف آسماني است.(۳۱) نوري نيز از قافله ادعاهاي شيرازي بازنماند و در قالب مناجات با خدا، از بعثت الهي و ادعاي نبوت خود سخن راند.(۳۲)

شيرازي و نوري با پرده‌برداري از ادعاي نبوت خود، خاتميت پيامبر اسلام(ص) را نفي كردند و با اعلام شريعت تازه، از کتاب‌هاي خود پرده برداشتند. عباس افندي نيز در تأييد اين حرکت مي‌نويسد: «حقيقت نبوّت که کلمة اللّه و مظهريت کامله است، بدايتي نداشته و نهايتي ندارد.»(۳۳)

نوري و فاطمه زرين‌تاج (از سران بابيت، معروف به قرة العين) در فتنه بدشت، شريعت و احکام اسلام را نسخ و جانشيني برايش معرفي نکردند.(۳۴)

از پيامد‌هاي نسخ شريعت اسلام، تغيير قبله، محل حج و احکام ازدواج بود.

بهائيان مدعي هستند که علي‌محمّد شيرازي، «من يظهره الله» موعود را قبله متحرک پيروان خود قرار داد.(۳۵) از اين‌رو حسين علي نوري پس از تصاحب لقب و جايگاه «من يظهره الله»، از اين حكم بهره برد و خود را قبله پيروانش (بابيان پيشين) ساخته و به سجده بر خود واداشت. از اين پس هر بهايي مي‌بايست رو به عكا کرده و سوي قبر حسين‌علي نماز بخواند.(۳۶)

بهائيت محل حج را نيز به خانه نوري در بغداد و منزل شيرازي در شيراز تغيير داد(۳۷) و با سکوت در برابر بعضي از احکام ازدواج، از بي‌بند و باري و فسادهاي اخلاقي بهره تبليغاتي برد.(۳۸)

اين ادعاها، بر خلاف آنچه گلپايگاني درباره بداعت ادعاهاي شيرازي و نوري نوشت، داراي پيشينه‌ بسياري است که به نمونه‌هايي از آن‌ها اشاره مي‌شود:

ـ ابومنصور عجلي معتقد بود پيامبران خدا منقطع نمي‌شوند و نبوت، خاتميت‌پذير نيست.(۳۹) او به پي‌درپي بودن رسولان و ادامه‌دار بودن رسالت باور داشت.(۴۰)

ابوالخطاب از مدعيان نبوت بود؛ آنگونه که درباره وي نوشته‌‌اند: «زعم ابوالخطاب أن الأئمة أنبياء ثم آلهة … زعم ابوالخطاب… الالهية نور في النبوة و النبوة نور في الامامة و لا يخلو العالم من هذه الآثار و الانوار.» (۴۱)

ـ پيشگامان قرامطه بر اين باور بودند که محمّد بن اسماعيل به عنوان قائم موعود شريعت پيشين و پيامبر دور جديد، شريعت جديدي نمي‌آورد؛ بلکه حقايق باطني شرايع گذشته را بيان مي‌کند. آنان معتقد بودند که در اين دوره، به شريعت نياز نيست و محمّد بن اسماعيل بر اساس عدالت بر جهان حکم مي‌راند.(۴۲) آنان بر مسلماناني شمشير مي‌كشيدند كه با آنان بيعت نمي‌كردند.(۴۳) آنان بر اين باور بودند که محمّد بن اسماعيل در ظهور جديدش، ناسخ شرايع قبلي، از جمله شريعت اسلام است.(۴۴)

ابوطاهر سليمان بن ابي سعيد (م ۳۳۲ ق) که سرکردگي قرامطه را بر عهده داشت، با اين اعتقاد که با ظهور محمد بن اسماعيل دوره پاياني جهان آغاز مي‌شود(۴۵) در سال ۳۱۷ق براي نشان دادن فرارسيدن دور پاياني اسلام، حجر الاسود را از کعبه جدا کرد و به پايتخت جديد خود در منطقه احساء برد.(۴۶) آنان براي اجراي نسخ اسلام، با نيرنگ به تأويل احکام اسلام پرداختند و ازدواج با دختر و خواهر و ميگساري را روا دانستند. نيز ابوطاهر لواط را مباح ساخت و پسراني را که از اين کار امتناع مي‌کردند، سزاوار کشتن مي‌دانست.(۴۷)

ـ اسماعيليان پيشافاطمي نيز بر اين باور بودند كه در هر عصري براي خدا حجتي بر روي زمين است، خواه به‌صورت نبي باشد يا رسول.(۴۸)

ـ حمزه بن علي بن احمد (پايه‌گذار جريان دروزيه) انتظار داشت که الحاکم بامر الله (ششمين امام و خليفه فاطمي، م ۴۱۱ق) دور واپسين تاريخ مقدس را آغاز کند و همه شرايع قبلي ازجمله اسلام را منسوخ سازد.(۴۹) تعاليم او دين جديدي را عرضه مي‌داشت که ناسخ همه اديان پيشين بود. از عقايد و انديشه‌هاي محمد بن اسماعيل درزي (از مهمترين داعيان دروز در نيمه اول قرن ۵)، مي‌توان جواز ازدواج با محارم، الوهيت الحاکم بامر الله، عقيده به تناسخ، حلول خدا در انسان را نام برد.(۵۰)

ـ حسن علي ذكره السلام (از امامان نزاري الموت، م ۵۶۱ق) در همراهي با انتظاراتي که اسماعيليان از فرارسيدن قيامت داشتند، آنان را بندگان خاص خوانده و نسخ شريعت اسلام را اعلان کرد و در روز اعلام، عيد قيامت برپا کرد.(۵۱)

ـ محمّد بن نصير نيز از مدعياني بود كه خود را پيامبر فرستاده شده از سوي علي بن محمّد (امام هادي(ع)) مي‌دانست.» (۵۲)
ـ حروفيان پس از مرگ «فضل‌الله استرآبادي»، پيكر او را به‌عنوان رهبر خود، در «نخجوان» به خاك سپردند و پس از چندي در آن محل مقبره‌اي ساختند. اين مقبره به تدريج براي آنان جاي كعبه را گرفت، چنان كه آن را كعبه حقيقي مي‌ناميدند و از شهرهاي مختلف به قصد حج گزاردن به زيارت آن مي‌آمدند، احرام مي‌بستند و ۲۸ بار به دور آن طواف مي‌كردند.

مظهر پاکش در آنجا شد دفين قبله خلق سماوات و زمين(۵۳)

ـ محمود پسيخاني از جمله مدعيان نسخ اسلام بود که از نژادپرستي و ستمگري برخي از عرب‌ها بر عجم بهره برد و از نسخ اسلام و پايان دور عرب و آغاز دين خود به عنوان دور عجم سخن راند. وي دور عجم را هشت هزار سال مي‌دانست که در آن هشت مبين خواهند آمد که او نخستين آنان است.‌(همان، ۱۱) اين ادعاي محمود، دليل بر بي‌اعتقادي وي به خاتميت پيامبر اسلام(ص) بود.
رسيد نوبت زندان عاقبت محمود گذشت آن كه عرب طعنه بر عجم مي‌زد(۵۴)

پيروان پيسيخانيان (نقطويان) احکام و رسوم شريعت را مراعات نمي‌کردند؛ آزادانه شراب مي‌نوشيدند و مادر و خواهر و دختر و پسر خود و ديگران را بر پيروان آيين خود مباح مي‌دانستند و سخناني مي‌گفتند كه ساير مسلمانان آنان را به كلمات واهي و انحراف از طريق شريعت و سير در مسير الحد تعبير مي‌كردند.(۵۵)

ـ شريف الدين آملي از نوشته‌هاي محمود پسيخاني در برانگيختن اكبر شاه به پذيرش آيين جديد گواه مي‌آورد: وي پيشگويي كرده است كه در سال ۹۹۰ق مردي مي‌آيد كه باطل را برانداخته و دين حق را برپا مي‌كند. آنان آييني پديد آوردند كه تركيبي از اسلام، هندوئيسم و اديان ايراني بود.(۵۶)

ـ اهل حق (يارسان) قبر «سلطان اسحاق» (بنيان‌گذار مسلک اهل حق) در «پرديور» را قبله خود مي‌دانند. و آن را به جاي كعبه تقديس مي‌کنند.(۵۷) آنان مردگان خود را نيز رو به اين مقبره دفن مي‌كنند.(۵۸) جيحون آبادي (معروف به حاج نعمت‌الله، بنيان‌گذار جريان دراويش) در باره پرديور مي‌سرايد:

نمـودنـد كـوچ و روان شــد بــه راه بـه پـرديــور آمــد نــزد بـارگـاه
در آن جاي حـالا كه آن «قبله» است بـر يـارستــان خـانـه كعبــه است

در ادامه آورده است:

كـه تـا «قبـله» باشـد بر يــارستـان بـه ديـن حقيـقت شـود اين نشــان(۵۹)

همچنين آمده است:

به هـر جا كه سلطـان زده بارگـاه بـر خلـق بـاشـد همـان قبـله‌گـاه(۶۰)

ـ نزاريان در دوره قاجاريه (همعصر بابيت) در قالب جديد آقاخانيه ظهور كردند و نسخه جديدي از باطني‌‌گرايي و تأويل‌گرايي و … را به جامعه خود ارائه كردند؛ از جمله آنان، محمد شاه (معروف به آقاخان سوم) است كه در سال ۱۹۱۰م در آداب و رسوم ديني پيروانش، همچون نماز، روزه، حج، طهارت و … تغييرات جديدي به عمل آورد.(۶۱)

چهار. مظهريت و الوهيت

علي‌محمد شيرازي آشکارا ادعاي ربوبيت و الوهيت كرده و خود را ذات الله مي‌ناميد.(۶۲) حسين‌علي نوري نيز ادعاهاي بسياري در زمينه الوهيت داشت؛ از جمله خود را خداي خدايان مي‌خواند. (۶۳)

عباس افندي درباره ادعاي خود و اظهار الوهيت و ربوبيت سران بابيت و بهائيت مي‌نويسد: «در جميع مراتب ذره از عبوديّت را به بحور الوهيّت و ربوبيّت تبديل ننمايم. چه كه اظهار الوهيّت و ربوبيّت بسياری نموده حضرت قدّوس روحی له الفداء يك كتاب در تفسير صمد نازل فرمودند، از عنوان كتاب تا نهايتش انّی انا اللّه است و جناب طاهره انی انا اللّه را در بدشت تا عنان آسمان باعلی النداء بلند نمود و همچنين بعضی احبّاء در بدشت و جمال مبارك در قصيده ورقائيه مي‌فرمايد كلّ الالوه من رشح امری تالّهت و كلّ الربوب من طفح حكمی تربّت».(۶۴) در تكميل همين پازل است كه نوري خود را قبله و مريدانش مسجود دانسته و آنان را به سجده بر خود فرمان مي‌دهد: «و اذا اردتم الصّلوة ولّوا وجوهکم شطری الاقدس المقام المقدّس الّذی جعله اللّه مطاف الملأ الاعلی و مقبل اهل مدآئن البقآء و مصدر الامر لمن فی الارضين و السّموات و عند غروب شمس الحقيقة و التّبيان المقرّ الّذی قدّرناه لکم انّه لهو العزيز العلّام».(۶۵) روشن است كه اين عملكرد و آن ادعاها، رنگ و بوي شطحيات و مريدبازي‌هاي تصوف را مي‌دهد.

اشراق خاوري بر پايه همين ادعاها و عملكرد، از پايان نبوت و آغاز دوره الوهيت سخن مي‌راند.(۶۶) اين سخن ريشه در كلام کساني همچون سيد اسحاق(مرشد و نويسنده حروفيه) دارد.(۶۷) حروفيه همزمان با ادعا‌هاي فضل الله استرابادي از آغاز دور الوهيت سخن رانده‌اند.(۶۸) آنان معتقد بودند با ظهور استرآبادي، صورت كامل خدا در وجود شخصي به ظهور مي‌رسد كه به ۳۲ حرف شناخت کامل دارد. (۶۹) به باور استرابادي، با گذشت انسان از مراحل نبوت و ولايت، مرحله نبوت به منزلگاه الوهيت رسيده است.»(۷۰)

علي‌محمّد شيرازي به دنبال وردخواني و رياضت‌ کشيدن‌ها(۷۱) از ادعاهاي بابيت آغاز کرد و تا الوهيت جلو رفت. اين شيوه او الگو گرفته از عملکرد سران جريان‌هاي انحرافي پيش از او است؛ همچون فضل‌الله حروفي که در اين‌باره مي‌گفت: «آدمي درنتيجه رياضت و كمال مي‌تواند به درجه الوهيت برسد.» (۷۲) از اين‌رو به پيروان خود دستور داد که در اذان و اقامه به الوهيت و وحدانيتش شهادت دهند: «اشهد ان لا اله الا فضل‌الله».(۷۳) محمود پسيخاني نيز بي‌‌پرده از الوهيت خود سخن مي‌راند: «لا اله الا انا». (۷۴)

ب. نگاه باطني به قيامت

آموزه «قيامت» در بهائيت به تأويل برده شده و به معناي «قيام قائم» يا «مظهر ظهور» دانسته شده است، نه پايان دنيا؛(۷۵) بدين معنا که با ظهور هر پيامبر، قيامت شريعت پيشين شکل مي‌گيرد،(۷۶) براي نمونه قيامت دين حضرت عيسي(ع) را همزمان با نبوت پيامبر خاتم(ص) و ظهور شريعت اسلام مي‌دانند.(۷۷)

اين آموزه، بازگوي تعاليم جريان‌هايي همچون اسماعيليه و حروفيه است. قرمطيان با معرفي مهدي موعود(عج) به عنوان ناطق هفتم، بر اين باور بودند که وي با نسخ شريعت اسلام، دوره اين دين را پايان داده و عصر پاياني جهان و دوره قيامت را آغاز مي‌کند.(۷۸) نقطويه نيز معناي «قيامت موعود» را به تأويل برده و با کاربست اصطلاح «دور قيامت» در آثار خود، به هزاره‌گرايي اشاره دارند.(۷۹)

بر اين اساس سران بابيت و بهائيت در نوع ادعا‌ها و چگونگي طرح آن‌ها نيز از جريان‌هاي پيش از خود بهره برده‌اند.(۸۰)

پانوشت:
۱. دلائل السبعه، ص ۲۰ ـ ۲۱.
۲. الملل و النحل ، ص ۲۰۷ ـ ۲۰۸.
۳. الفرق بين الفرق، ص ۱۴۶.
۴. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص ۸۸ – ۸۹.
۵. همان، ص ۱۰۷.
۶. فرق الشيعه، ص ۱۰۵ ـ ۱۱۱.
۷. همان، ص ۱۰۵ ـ ۱۰۶.
۸. دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي، ج ۸، ص ۶۸۶- ۶۸۷.
۹. تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجري، ص ۱۷۱.
۱۰. جنبش نقطويه، ص ۱۷۵.
۱۱. تاريخ پانصد ساله خوزستان، ص ۲۴.
۱۲. همان، ص ۳۶.
۱۳. پنج شأن، ص ۲۰۰.
۱۴. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص ۱۵۰.
۱۵. مهديان دروغين، ص ۱۰۰.
۱۶. حضرت نقطه اولي، ص ۱۵۳.
۱۷. دانشنامه جهان اسلام، ج۱۳، ص ۸۶.
۱۸. مطالع الانوار، ص ۲۸۳.
۱۹. احسن القصص، ص ۱.
۲۰. تاريخ و سنت‌هاي اسماعيليه، ص ۱۱۴.
۲۱. همان، ص ۱۲۳ و ۱۶۶.
۲۲. همان، ص ۱۴۸ـ ۱۴۹.
۲۳. همان، ص ۱۵۱.
۲۴. همان، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۳ و ۱۸۸ـ ۱۸۹.
۲۵. مهديان دروغين، ص ۱۰۷.
۲۶. فرهنگ فرق اسلامي، ص ۱۱۷.
۲۷. تاريخ پانصد ساله خوزستان، ص ۱۳.
۲۸. همان، ص ۱۴.
۲۹. تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجري، ص ۲۸۷.
۳۰. «بررسي و تحليلي بر پيشينه‌شناسي بابيت و مهدويت علي‌محمد باب و رابطه آن با جريان‌هاي باطني»، فصلنامه انتظار موعود، سال شانزدهم، شماره ۵۳، ص ۱۲۶.
۳۱. بيان عربي، ص ۳.
۳۲. نك: اقتدارات، ص ۲۱۳.
۳۳. مفاوضات، ص ۱۱۵.
۳۴. مطالع الانوار، ص ۲۶۲ ـ ۲۶۶.
۳۵. اقدس، ص ۱۲۹.
۳۶. همان، ص ۷۸ و ۱۰۹.
۳۷. همان، ص ۵۲.
۳۸. جزاء، ص ۳۴ ـ ۳۵.
۳۹. تاريخ عقايد و مذاهب شيعه (المقالات والفرق)، ص ۲۸۸.
۴۰. الملل و النحل، ص ۲۱۰.
۴۱. همان.
۴۲. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص ۱۶۴.
۴۳. الكامل في التاريخ، ج ۷، ص ۴۴۸.
۴۴. فرق الشيعه، ص ۶۵ ـ ۶۶.
۴۵. نک: مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، ص ۲۶.
۴۶. تاريخ عقايد و مذاهب شيعه (المقالات والفرق)، ص ۳۱۸ و ۳۲۲.
۴۷. الفرق بين الفرق، ص ۲۹۹.
۴۸. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص ۱۵۰.
۴۹. الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، ج۲، ص ۲۷۸-۲۷۹ و ج۶، ص ۳۵.
۵۰. رسائل الحكمه، ص ۴۷ – ۴۹ و ۱۶۳ و ۱۷۵.
۵۱. تاريخ جهانگشاي جويني، ص ۸۰۷-۸۲۰؛ تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص ۴۴۱-۴۴۲.
۵۲. تاريخ عقايد و مذاهب شيعه (المقالات والفرق)، ص ۳۵۲.
۵۳. نقطويان و پسيخانيان، ص ۲۹۴-۲۹۶.
۵۴. دبستان مذاهب، ج۱، ص ۲۷۶.
۵۵. زندگاني شاه عباس اوّل، ج۳، ص ۴۱.
۵۶. دانشنامه جهان اسلام، ج ۵، ص ۶۵۲.
۵۷. شاهنامه حقيقت، ص ۳۶۴.
۵۸. خدابنده، ۱۳۸۲: ۳۶.
۵۹. جيحون آبادي، ۱۳۴۵: ۳۶۴.
۶۰. شناخت اهل حق، ص ۱۷۵.
۶۱ اسماعيليان آقاخاني، ص ۱۰۰.
۶۲. لوح هيکل الدين، ص ۵.
۶۳. مکاتيب عبدالبهاء، ج۲، ص ۲۵۵.
۶۴. همان، ص ۲۵۴ ـ ۲۵۵.
۶۵. اقدس، ص ۷.
۶۶. رحيق مختوم، ج۱، ص ۷۸.
۶۷. مجموعه رسائل حروفيه، ص ۱۶ و ۴۹.
۶۸. حروفيه (تحقيق در تاريخ و آراء و عقايد)، ۱۹۵.
۶۹. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج۲۰، ص ۳۸۴.
۷۰. دايره المعارف تشيع، ج۶، ص ۲۴۵.
۷۱. مطالع الانوار، ص ۶۲ ـ ۶۴.
۷۲. فرهنگ فرق اسلامي، ص ۱۵۳.
۷۳. دانشنامه جهان اسلام، ج۱۳، ص ۸۶.
۷۴. جنبش نقطويه، ص ۱۳۷.
۷۵. «بررسي و نقد تأويل قيامت موعود به قيام قائم»، انتظار موعود، سال هفدهم، شماره ۵۶، ص ۳۳ ـ ۵۴.
۷۶. بيان فارسي، ص ۳۰ ـ ۳۱.
۷۷. جزوه رفع شبهات، ص ۵۵ ـ ۵۶.
۷۸. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص ۱۵۳.
۷۹. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج ۲۰، ص ۶۵.
۸۰. «بررسي و نقد تأويل قيامت موعود به قيام قائم»، انتظار موعود، سال هفدهم، شماره ۵۶، ۳۳ ـ ۵۴.

منبع: مقاله: «نقد بداعت بابیت و بهائیت بر پایه شواهد الگوگیری از فرقه‌های پیشین»، محمّد علی پرهیزگار، فصلنامه مشرق موعود، شماره ۶۸.

در فضاهاي زير ميزبان شما هستيم:

۱. ايتا: https://eitaa.com/bahaiat

۲. اينستاگرام: https://www.instagram.com/bahaiat

۳. بله: https://ble.ir/bahaiat_org

۴. پايگاه جامع شناخت بهائيت: https://bahaiat.org/

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*