یکی دیگر از شعارهای دوازدهگانه بهائیت، «تعلیم و تربیت عمومی و اجباری» است که پس از گزارش نمونههای گفتاری آن، از تناقضاتش با گفتار و کردار سران این جریان پرده برداشته میشود:
۱. شعارها
الف. عباس افندی درباره تعلیم و تربیت عمومی میگوید: «تربیت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانین تربیت نیز از الزم امور، تا جمیع بشر تربیت واحده گردند. یعنی تعلیم و تربیت در جمیع مدارس عالم، باید یکسان باشد. اصول و آداب، یک اصول و آداب گردد تا این سبب شود که وحدت عالم بشر از صغر سنّ در قلوب جای گیرد».(۱)
عباس افندی از فرستادن فرزندان به مدارس غیر بهائی نهی میکند: «اطفال احبّا ابداً جائز نیست که به مکتبهای دیگران بروند؛ چه که ذلّت امراللّه است و به کلّی از الطاف جمال مبارک محروم مانند، زیرا تربیت دیگر شوند و سبب رسوائی بهاییان گردند.»(۲)
ب. اشراق خاوری مینویسد که عباس افندی از رسیدن به وحدت عالم انسانی و برابری زن و مرد از راه وحدت تعلیم و تربیت سخن میگوید: «حضرت بهاءالله وحدت تربیت را اعلان نموده که به جهت اتّحاد عالم انسانی، لازم است که جمیع بشر یک تربیت شوند، رجالاً و نساءً و دختر و پسر تربیت واحد گردند؛ و چون تربیت در جمیع مدارس یک نوع گردد، ارتباط تامّ بین بشر حاصل شود و چون نوع بشر یک نوع تعلیم یابد، وحدت رجال و نساء اعلان گردد؛ بنیان جنگ و جدال بر افتد و بدون تحقّق این مسائل ممکن نیست، زیرا اختلاف تربیت مورث (موجب ) جنگ و نزاع».(۳)
وی در گزارش دیگری از عباس افندی گزارش میکند که اگر پیامبری نتواند مردم را تربیت کند، بر حق نیست: «اگر بخواهیم ببینیم انبیاء معلّم بودهاند یا نه، باید تحرّی حقیقت نمائیم؛ اگر نفوس را تربیت کردهاند و از اسفل جهل و نادانی به أعلی درجهء دانش رسانیدهاند، یقین است، پیغمبر بر حقّ هستند. این را کسی انکار نتواند، احتیاج به ذکر دیگر نیست که بعضی انکار نمایند».(۴)
۲. تناقضها
الف. بهاءالله خطاب به منکران خود، از جمله صبح ازل و طرفداران او چنین میگوید: «یا ایها الحمیر (ای خرها) حق (بهاءالله) آن چه بفرماید حق است و به کلمات مشرکین باطل نشود».(۵)
سیره حسین علی نوری و عباس افندی گواه آن است که این دو از یک سو با خویشان و نزدیکان خود ادب را رعایت نکردهاند و از سوی دیگر اینان از تربیت خویشان و نزدیکان خود ناتوان بودهاند: «و چون میرزا یحیی ازل در ادرنه با آثار و اعمال و گفتارهای برادر بزرگوار (حضرت بهاءالله) مخالفت ورزید … از درجهی خود و رتبهی اتفاق و اتحاد سقوط یافتند (چون قبلا با بهاءالله متحد و متفق بودند) و متدرجا در الواح و آثار و مرسلات صادره (از بهاءالله) به رموز و اشارات و القابی از قبیل مشرک بالله و عِجل (گوساله) و جُعَل (حشرهای که روی مدفوع حیوانات مینشیند) و طاغوت و شیطان و ابلیس و برکه (متعفنه؟) خبیثه و طنین ذباب (مگس) و امثالها نامبرده شدند».(۶)
بنابر همین تحری حقیقت، روشن میشود که حسین علی نوری معلم نبوده است؛ پس بر اساس آنچه از تعالیم بهائیت گذشت، همین دلیل کفایت میکند که وی نبی و فرستاده الهی نیز نخواهد بود.
ب. عباس افندی بر خلاف آنچه درباره به وحدت عالم انسانی رسیدن با تعلیم و تربیت گفته است، از تربیت کودکان به گونهای سخن میگوید که مایه حسرت دیگران شود: «اطفال خویش را چنان تربیت نماید که سبب حسرت دیگران گردد».(۷)
او خطاب به مخالفان خود از جمله برادرش میگوید: «چون ابلهان مغرور خزفند، نه صدف پر گهر. چون جعل سرمست بوی گلخنند، نه رایحه گلشن معطّر. کِرم مهینند در اسفل زمین مکین، نه طیور علّیّین. خفّاش ظلمتند، نه نور پاش افق مبین. هر دم بهانه آرند و چون زاغان جفا در گلخن خزان لانه و آشیانه نمایند».(۸)
وی همچنین درباره مخالفان خود مینویسد: «ایّها النجمان البازغان فی افق محبّة اللّه قد حمی الوطیس و فار التنور و تشهق الطاوس و نعب الغراب و صفر العقاب و خضعت الاعناق و ذلّت الرقاب سبّوح قدّوس ربّ السرّ المصون و الرمز المکنون، انّ فی ذلک لآیة لقوم یعقلون، فانظر الی ما یقول الغافلون الناکثون الناکصون علی اعقابهم و هم عن فضل ربّک لمحجوبون، ذرهم فی خوضهم یلعبون، حتّی یأتیهم نبأ ما کانوا به یستهزءون، سیستدرجهم ربّهم من حیث لا یشعرون، أ تظنّان انّهم یفهمون او یدرکون، کلّا ان هم الّا صمّ بکم عمی لا یعقلون، و البهاء علیکما من ربّکما القیّوم».(۹)
جالب توجه است که عباس افندی بر خلاف توصیه خود به پیروانش، نوه دختری خود (شوقی افندی) را به مدارس غیر بهائی می فرستد: «هر چند ایشان (شوقی) به بهترین مدرسه حیفا رفتند؛ ولی بینهایت ناراحت بودند، این مدرسه هنوز موجود است و به اسم دبیرستان برادران مشهور و به آباء یسوعیّیین (مسیحیان) متعلّق است … چون حضرت عبدالبهاء مشاهده فرمودند که ایشان در آن مدرسه مسرور نیستند، لذا تصمیم گرفتند، حضرت شوقی افندی را به بیروت بفرستن؛ آنجا در یک مدرسه شبانه روزی کاتولیکی وارد شدند … حضرت سرکار آقا فوراً وسائلی تهیّه فرمودند که حضرت شوقی افندی در دانشکده امریکائی بیروت وارد شوند».(۱۰)
بنابر گزارشهای فوق، مراد از تعلیم و تربیت عمومی، تعلیم و تربیت دیگران به آموزههای بهائیت است، نه آموزش دانش به همگان، اعم از بهائی و غیر بهائی، زیرا عباس افندی میگوید: «اطفال احبّا ابداً جائز نیست که به مکتبهای دیگران بروند»؛(۱۱)
بنابراین جمله «تربیت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانین تربیت نیز از الزم امور، تا جمیع بشر تربیت واحده گردند» به معنای همگانیسازی تعالیم بهائیت است، نه تعلیم و تربیت عمومی.(۱۲)
پانوشت
۱. خطابات، ج ۲، ص۱۴۸.
۲. مکاتیب، ج ۵، ص ۱۷۰.
۳. پیام ملکوت، ص ۲۲۲.
۴. پیشین، ص ۲۰۳ ـ ۲۰۴.
۵. بدیع، ص ۱۷۴.
۶. اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ص ۳۴۵ ـ ۳۴۶.
۷. مکاتیب، ج ۴، ص ۵۰.
۸. پیشین، ج ۱، ص ۴۴۲ ـ ۴۴۳.
۹. پیشین، ج ۲، ص ۲۳۴ ـ ۲۳۵.
۱۰. گوهر یکتا، ص ۲۶ ـ ۲۷.
۱۱. مکاتیب، ج ۵، ص ۱۷۰.
۱۲. ر.ک: پایگاه جامع شناخت بهائیت.
در فضاهاي زير ميزبان شما هستيم:
۱. ايتا: https://eitaa.com/bahaiat
۲. اينستاگرام: https://www.instagram.com/bahaiat
۳. بله: https://ble.ir/bahaiat_org
۴. پايگاه جامع شناخت بهائيت: https://bahaiat.org/